اقا مهدیار مامان اقا مهدیار مامان ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

کوچولوی مامان دوست دارم

عکس های هفته

صحنه ای از لذت بردن  بابایی با مهدیار جان وقتی برام میخندی انگار همه ی دنیا رو با خوشی هاش بهم میدی ارزو میکنم الهی همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه پسرکم عاشق این نگاهاتم یدونه ام  اقا مهدیار داره میره عروسیییییییییی  کم کم هم داره خوابش میگره اینجاش به خودم رفته  اخه هروقت سوار ماشین میشم خوابم میگیره اینم خمیازه هاش بالاخره رسیدیم به مجلس عروسی  بگردم ؛بچم مات و مبهوت مونده  اینجام روز جمعه اس که گوش بابایی رو گرفته  به کدامین خطا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هنوز نمیدونم قربونش برم تو خواب و بیداری گیر کرده پسر طلام چند روزی که دست خور ش...
16 شهريور 1393

چند جمله کوتاه

پسرم ،عشق مادر روز های عمرمون همینطور دارن میگذرن و تو پسرک ناز مامان هروز از رزو قبل داری بزرگتر میشی و اقاتر.......... روزای با تو بودنم خیلی قشنگه حتی قشنگ تر از روزای قبل و حاضر نیستم با تو بودنم رو با هیچ چیز دیگه ای عوض کنم حتی............ عزیز دلم دوست دارم (ببخش که دیر به دیر برات پست میگذارم و کوتاه )    
14 شهريور 1393

عکس های هفته

بعد از حمام روزجمعه با پدر جانمان ،در بغلشان  به خواب رفتیم و در گهواره ی زیبایمان به ادامه ی خواب شیرین عصر جمعه پرداختیم  و اولین باری که به پارک رفتم(پایان مرداد93/جمعه) تازه با عمو احمد جانمان  و زینب بانو یش و بابایی  ی عکس یادگاری  هم انداختیم. ااااااااپس عمو رضا جانمان  کو؟؟ عمو رضااااااااااااااااااااااا اینجا هستن.دارن با بابا جان مهدی مان عکس میندازند پس من چی؟؟؟؟   مامان مرجانمان  برایمان  پیشبند بسته که اگر پنیرک بالا اوردیم لباسمان  کثیف نشود. یکشنبه شب هم  عمو احمد جانمان امدند منزلمان و کلیی در ...
7 شهريور 1393

واکسن دوماهگی

عشق مامان دیروز (دوشنبه صبح) حدودای ساعت 7:30بود که شما با صداهاتون مامانی رو از خواب بیدار کردی و یاداوری کردی که روز واکسنه. بابایی  هم حاضر و اماده بود که مارو همراهی کنه. پس نازنین پسرم دو ماهگیت مبارک   بعد از یکمی شیر خوردن شما. با کارت واکسن راهی خانه بهداشت شدیم. و تقریبا ساعت 8:30برای زدن واکسن به داخل اتاق رفتیم و خانم دکتر به ران راست و چپ شما واکسن را تزریق کرد. الهی بمیرم ، هنوز واکسن اول رو نزده اشک تو چشام جاری شد وقتی که معصومیت نگاهت رو تو چشمات میدیدم. یاد این می افتادم که قراره سوزن به پات بزنن هنگام زدن واکسن اول گریه رو سر دادی و چنان گریه کردی که از شدتش ...
4 شهريور 1393

مهدیار داره میره حمام

مهدیار داره برای حمام رفتن اماده میشه: 1.مامان لباسای پسری رو داورده اخه بعد از ی  خواب شیرین  پسری میخواد بره حمام. 2. هنوز حمام نرفته دوباره پسری خوابش گرفته. 3.بابایی اب و گرم کرده و از مامان میخواد مهدیار و بیاره. قند عسل هم دیگه خواب از سرش پریده. مهدیار بعد از حمام کردن: خمیازه های بعد از حمام کردن نشان از چیست؟ خب معلومه دیگه،خواب.           و در نهایت ارام گرفتن در اغوش بابایی ...
31 مرداد 1393

حس مادری

مهدیار نازم الان که دارم برای تو نازنین پسرم پست میگذارم در خواب شیرینی هستی .و من هربار که به خواب میروی دلم برایت تنگ میشود.و تحمل اینکه برای ساعاتی یا دقایقی نه چندان دیر از هم دور میشویم را ندارم. و هر لحظه انتظار بیدار شدنت و به اغوش گرفتنت را میکشم. عشق مادر هر وقت که بهت فکر میکنم یا نگاهت میکنم ناخداگاه اشک در چشمانم حلقه میزند و بی اختیار جاری میشود. تمام دعاهای این روزهایم خوشبختی و عاقبت بخیری توست . تویی که با امدنت خوشبختی ام را کامل کردی. و  زندگی سبز من و پدرت را  شیرین تر از پیش کردی. اکنون خدا را شاکرم  برای ...
31 مرداد 1393

مهدیار و دایی ماهان کوچولو

وقتی برای پسرم صحبت میکنم اینطور به من نگاه میکند                      خدای من........... دایی و خواهرزاده رو نگاه کن فدای اون چشمای قشنگتون بشم الهی دورت بگردم پسرم که تا مامان معصومه برات حرف میزنه براش میخندی                         یادش بخیر چقدر زود میگذره روزا ...
29 مرداد 1393

نگاه های قشنگ پسرم

قربون اون خنده هات بشم من مادررررررررررررررررر به کی داری میخندی؟ حتما به فرشته ها!!!!!!!!!!!   عاشق این نگاهای مرموزمت. اخه به چی نگاه میکنی مامان؟ نکنه داری به چیزی  فکر میکنی؟   ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ابه دایی احسان نگاه میکنیییییییی؟ باشه .باشه .ببخشید،دیگه نمیپرسم. اینطوری نگام نکن.میترسم  مبینا جونم بابت لباس قشنگی که برام به سوغات اوردی، ممنونم. (یادش بخیر اون موقع که رفته بودی مشهد من هنوز تو دل مامانم بود.) ( تولد محمدحسین بود ،که دادیش به مامانم برام  نگهداره تا خودم بیام ) ...
26 مرداد 1393

یه عکس یادگاری( محمد حسین و مهدیار)

این عروسک خوشگل و پسرعمه عزیزم برام اورده                                  محمدحسین جان بابت هدیه قشنگی که برام اوردی ممنونم. اینم یه عکس یادگاری دو تایی                                                     &...
26 مرداد 1393