اقا مهدیار مامان اقا مهدیار مامان ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

کوچولوی مامان دوست دارم

خاطرات جنین.........

تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!   اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! ...
4 خرداد 1393

مریض شدن مامان

  عزیز دل مامان امیدوارم حالت خوب باشه.این دوروزه حسابی اذیت باید شده باشی.اخه سرماخورده ام.البته گلو درد و .....اینها نیست.فقط بدن درد و استخون درده و پهلو درد.نمیدونی مادر این دوروز چقدر اذیت شدم.نه میتونستم بنشینم نه بلند شم.حتی برای نماز خوندن هم نمیتونستم روی پا بنشینم.وپام رو دراز کردم نماز خوندم.شب ها از درد و کلافگی خوابم نمیبرد و روی مبل نشته بودم.حتی سرفه و خنده هم گوشتای دلم رو درد میاورد مادر.گاهی وقتها هم رگ کمر میگیره و دیگه نمیتونم راه برم.تا چند ساعت باید عذاب بکشم و خدا خدا کنم تا کمرم خوب شه و بتونم راحت راه برم،روز جمعه که درد کمرم به حدی رسیده بود که چهاردست و پا تو خونه راه میرفتم. مامانا پریروز اومد پیشمون به...
31 ارديبهشت 1393

8 ماه (34هفته و2روز)گذشت

امروز شاهزاده زیبای من وارد ماه نهم شده از لحظه بوجود آمدنت 8 ماه گذشت تا تو را در آغوش خود بگیرم ، 9 ماه بارداری را به امید روزی می گذرونم که بتونم تو رو به آغوش بگیرم ، ببویمت ، ببوسمت و به چشمان زیبایت خیره شوم. با دیدن  مادری که نوزاد خود را به بغل گرفته بود من نیز سوار بر اسب آرزوهایم در رویاهای زیبایم تو را تصور می کردم که چگونه برای یک لحظه در آغوش مادر بودن بی تابی می کنی و من چه صبورانه و با عشق برای هر نگاه تو ترانه لالایی می خواندم ...   پایان 8 ماهگیت در بطنم و اغاز ورودت به 9 ماهگی مبارک شاهزاده کوچولوی من تا دیدارمون فقط 5هفته دیگه باقی مونده ،شای...
26 ارديبهشت 1393

چند نکته برای زندگی مرد کوچک خودم

مهدیارم ، مرد کوچک مادر از صمیم قلب عشق بورز.  ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است . در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن. وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:  “برای چه می خواهید بدانید؟” هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن. وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپ و ش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست می اوری. هرگز پیش از سخ...
24 ارديبهشت 1393

گفته هایی برای مرد کوچکم

مهدیارم ، مرد کوچک مادر فکر میکنم بهترین هدیه ای که تو روز مرد میتونم بهت بدم،این گفته ها باشه از تمام کساییکه چند تا پیرهن از من و شما بیشتر پاره کردن تجربه های زیادی تو زندگی کسب کردن. مینویسم برات برای اون روزی که قد کشیدی و برای خودت  مردی شدی.   از صمیم قلب عشق بورز.  ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است . در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن. وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:  “برای چه می خواهید بدانید؟&rdq...
23 ارديبهشت 1393

بابا مهدی و هدیه روز مرد

سلام مهدیار جونم نتونستم امسال روز مرد برات هدیه نخرم،چون احساسم بودنت در کنارمه عزیزم . دوستدارم اندازه کل دنیا . روز مرد رو به مرد کوچک خودم ،پسر گلم تبریک میگم. عزیزم، همه چیزم داشتنت عینه رویاست  باور کن که مثلت فقط یکی تو دنیاست  مهمونی تو قلبم دوستدارم و هی دورت میگردم   به عشقت تو قلبم برات خونه ساختم   به عشق همون روز که دیدمت و دلو باختم اینم اولین هدیه روز مرد پسر گلم ، مرد کوچولوم از طرف بابایی(ناقابله عشق بابا) ...
23 ارديبهشت 1393

تبریک میلاد باسعادت حضرت علی(ع)و روز پدر

برای پدر عزیزم: به دنبال قشنگ ترین واژه ها و کلمات میگردم اما هیچ کلمه و واژه ای نمیتواند عظمت حضور تو را در زندگی من وصف کند. فقط میگویم ” دوستت دارم پدر عزیزم ” روزت مبارک برای همسر عزیزم:   همسر خوبم، ای کاش گذر زمان در دست من بود تا لحظه های شیرین با تو بودن رااینقدر طولانی میکردم که برای بی تو بودن وقتی نمیماند. عزیزم روزت مبارک. برای پسر عزیزم: پسر نازنینم، روزهای با تو بودن قشنگ ترین روزهای خداست. روز مرد بر کوچکترین مرد دنیا مبارک.   ...
22 ارديبهشت 1393

باتاخیر دو هفته ای بالاخره اومدم

پسر نازنینم بالاخره با دو هفته تاخیر تونستم بیام ی سری به وبت بزنم و برات پست بزارم.ببخشید مادر این دو هفته حسابی اذیت شدی.بنایی خونه از ی طرف و خانه تکانی و به هم ریختگی خونه از طرف دیگه استراحتی که دکتر به مامان داداه بود باعث شد یک هفته خونه مامانا باشیم .بعداز اون هم برای تمیز کردن و خانه تکانی با مامانا و دایی ماهان امدیم خونه و بعد از سه روز بالاخره کار بنایی تموم شد و زحمت مامانا شروع شد.هرچند که این سه روزه هم زحمت پخت و پز غذا برای بنا و...همه به عهده ایشون بود.شبانه اتاق خواب رو مامانا تمیز کرد و اسبابش رو چیند و رفت سراغ اشپز خانه تا سه نصف شب مشغول بود . و صبح فرداش با کمک ابجی مرضی پذیرایی و تموم کردند.البته عزیز و ابجی مهتاب...
21 ارديبهشت 1393

یادداشت بابایی

سلام  بابایی از اعماق وجودم برای سلامتی و تندرستیت دعا میکنم، منتظرم نفسم،پسر گلم ،تمام وجودم،خوشگل بابا،زود زود بیاد و بپره تو بغل بابایی. بابا جونم،پسر گلم برای من و مامانیت دعا کن. دوست دارم همه وجودم
5 ارديبهشت 1393