روزانه اقا مهدیار
پسرم، عزیزم،مهدیار نازم میخوام امشب برات یه قصه بگم. قصه ی یه گل پسر ،اینکه هرروز صبح که از خواب بلند میشه تا شب که میخوابه چه جور میگذره، این گل پسر ما اسمش مهدیار هست،ی پسر ناز و مامانی که مامانش و باباش خیلی دوسش دارن و براش میمیرن. اقا مهدیار قصه ما الان 2ماه 28 روزشه.(اگه اشتباه نکنم)و کم کم داره سه ماهش تموم میشه و به امید خدا میره تو 4ماه. هر شب حدودای ساعت 10که میشه خواب شبانه اقا مهدیار اغاز میشه وقتی که شیر خوردنش تموم میشه وتو بغل مامان میخوابه بابایی رختخوابش رو مرتب میکنه و مامانی اونو میذاره تو جاش . رو خواب پسرش و ارامشش خیلی حساسه. سریعا تمام برق های خونه و تلویزیون رو خامو...