و باز هم شنیدن اوای قلبت(در29هفتگی)
پسر گل مامان
امروز صبح با بابایی برای بررسی وضعیت شما بعد 4هفته راهی بیمارستان شدیم.تقریبا حدودای ساعت 8:15بود که رسیدیم.بابایی نوبت گرفت برامون خداروشکر نفر دوم بودم مامانی.
بابایی بنده خدا موند پیشمون تا برمونگردونه خونه.
اما برعکس همیشه خانم دکتر امروز دیر اومد تو بخش و تا ساعت 10:30منتظر نشستیم.شما هم که انگار حوصلت سر رفته بود اخه یا تکون میخوردی یا لگد بارون میکردی مامانو؛منم کلی کیف میکردم .
بلافاصله بعداز اومدن خانم دکتر منشیش اسمم رو صدا زد و رفتم داخل اتاق بعد از وزن گیری و فشار و شنیدن صدای قلب گل پسرم که الهی قربونت برم.خانم دکتر از روی دلم شمارو معاینه کرد که ببینه در وضعیت خوبی بسر میبری یا نه؟ عشق مامان.اما احساس کردم ی مقدار اذیت شدی اخه توی تمام راه خودت و سفت کرده بودی تو دلم
که خداروشکر همه چی خوب بود.وعجبی بود که اذیت نکردی.اخه هربار که میرفتم موقع شنیدن صدای قلب غایم موشک بازیتون میگرفت و باید یه 10دقیقه ای دنبالت میگشتیم و با کلی اصرار و خواهش تمنا مامان دست اخر مجوزشنیدن صدای قلبت رو بهمون میدادی.(الهی قربونت برم مادر که عاشق همین شیطونک بازیاتم)
اخ که چه لذتی داره وقتی صدای قلبت رو میشنوم،انگار که دیگه تمام دنیارو بهم دادن.خداروشکر
دوستت دارم پسرکم