اخرین پست درواپسین لحظات بارداری
پسر نازنینم،
تو تمام این روزهایی که گذشته و میگذره هر لحظه انتظار دیدنت رو میکشم و بی صبرانه منتظر امدنت هستم.اما انگار به شما داره خوش میگذره و قصد دل کندن نداری .
نمیدونم تو کدوم روز از روزهای زیبای خدا بدنیا میای.میشی پسر بهار یا پسر تابستان.امید دارم در هر زمان که پا به این دنیا میگذاری سالم و سلامت باشی.
فکر میکنم این اخرین پستی است که در واپسین لحظات بارداری ام برایت به یادگار میگذارم،
پسرکم،دلبندم،عزیزم
تو تمام این نه ماه و چند روزی که گذشت انصافا پسر خوبی بودی و اصلا مامان رو اذیت نکردی تو تمام تکون خوردنات و وول خوردنات هیچ ضربه ای که نامش لگد باشد به مامان نزدی.ممنونتم خوب مادر
پس کی میای مهدیارم،خیلی دلم برات تنگ شده مادر
تا سه شنبه 3ام تیر ماه فرصت امدنت هست ،بیا مادر ،بیا.
تا چند لحظه دیگر بابایی قراره من رو با تمام وسایل شما ببره خونه مامانا و بابا مرتضی .اخرین دقایق و ساعت هارو اونجا در کنار شون باشیم و منتظر فرارسیدن لحظه امدنت.اونجا خبری از نت نیس پس نمیدونم کی میتونم بیام و پست بزارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟اما زمان دنیا امدنت و عکس صورت ماهت رو میدم دختر عمویت زهرا جان بزاره.
وگرنه روز سه شنبه خانم دکتربه زور میارتا.تر خدا فکر دل منم بکن که داره برا دیدنت پر میکشه.
در سه شنبه ای که گذشت برای اخرین بار خدمت خانم دکتر رسیدیم .خدارو شکر همه چی عالی و خوب بود از صدای قلبت گرفته تاوزنت و فشار من و............
راستی ی نوار قلب هم از تالاپ و تولوپ قلب شما گرفته شد تا خیالم راحت شه که حالت خوبه.نمیدونی کولاک کردی مادر از بس که تکون خوردی و این و ور اون ور رفتی.
نمیدونم جریان چیه که به محض اینکه پا به بیمارستان میذاریم شما حرکاتت چند برار میشه و کاملا هویدا و مشهود شیطونکم .
دیگه باید برم لحظه خداحافظیه ،دوست دارم عشقم