اقا مهدیار مامان اقا مهدیار مامان ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

کوچولوی مامان دوست دارم

8 ماه (34هفته و2روز)گذشت

1393/2/26 18:08
نویسنده : مامان مرجان
269 بازدید
اشتراک گذاری

امروز شاهزاده زیبای من وارد ماه نهم شده

از لحظه بوجود آمدنت 8 ماه گذشت تا تو را در آغوش خود بگیرم ، 9 ماه بارداری را به امید روزی می گذرونم که

بتونم تو رو به آغوش بگیرم ، ببویمت ، ببوسمت و به چشمان زیبایت خیره شوم.

با دیدن  مادری که نوزاد خود را به بغل گرفته بود من نیز سوار بر اسب آرزوهایم در رویاهای زیبایم تو را تصور می

کردم که چگونه برای یک لحظه در آغوش مادر بودن بی تابی می کنی و من چه صبورانه و با عشق برای هر نگاه تو

ترانه لالایی می خواندم ...

 

پایان 8 ماهگیت در بطنم و اغاز ورودت به 9 ماهگی مبارک شاهزاده کوچولوی من

تا دیدارمون فقط 5هفته دیگه باقی مونده ،شایدم کمتر.......متنظر

و من بیقرارم ، منتظرم، مشتاقم .......خسته

برای دیدن روی ماهت ...آرام

برای به اغوش کشیدنت....بغل

پسرم ، دوستدارم و بیصبرانه منتظر امدنت هستمبوس

 

پسندها (4)

نظرات (5)

هستی مامی
27 اردیبهشت 93 19:10
سلام عزیزم وای خداروشکر چه حس خوبیه واقعا برای منم دعا کن عزیز
مامان مرجان
پاسخ
سلام دوست عزیز اگر قابل باشم چشم.
مامان سمیه
27 اردیبهشت 93 21:58
مامان مهدیار بهم خبر دادن دخترم سالمه.
مامان مرجان
پاسخ
خدارو شکر عزیزم بهت گفتم سالمه.............مبارکت باشه خوش خبر باشی همیشه عزیزم
مامان فاطمه
28 اردیبهشت 93 15:12
انشالله اين چند هفته باقي مونده رو هم بسلامتي و خيلي سريع پشت سر بزاريدو نيني گولو رو بغل بگيريد
مامان مرجان
پاسخ
ممنون عزیزم،انشاالله. امیدوارم برا شما هم خوب و سریع بگذره و نی نی نازت رو در اغوش بگیری
مامان زهرا وفاطمه
29 اردیبهشت 93 15:24
به او اعتمــــــــــــــــــــــاد کن وقتی که تردید های تیره به تو هجوم می آورد به او اعتمـــــــــــاد کن وقتی که نیرویت کم است به او اعتمـــــاد کن زیرا وقتی که به سادگی به او اعتماد کنی اعتمادت سخت ترین چیزها خواهد بود آیا راه سخت و نا هموار است؟ آن را به خدا بسپار آیا می کاری و برداشت نمی کنی؟ آن را به خدا بسپار اراده ی انسانی خود را به او واگذار با تواضع گوش کن و خاموش باش ذهن تو از عشق الهی لبریز می شود آن را به خدا بسپار
مامان زهرا وفاطمه
30 اردیبهشت 93 11:01
من تشنه ی دیدار تو هستم تو چه هستی آیینه ی دیوار تو هستم تو چه هستی ای همهمه ی مبهم همراه درختان چون باد هوا دار تو هستم تو چه هستی عمریست من گمشده درخانه ی تردید دیوار به دیوار تو هستم تو چه هستی ای میوه ی ممنوعه به هر طعم که باشی چون شاخه نگهدار تو هستم تو چه هستی در چاه حسد برده و در مصر عزیزی من نیز خریدار تو هستم تو چه هستی هر جا بروم بیرق دستان تو پیداست یک شهر بدهکار تو هستم تو چه هستی