مریض شدن مامان
عزیز دل مامان
امیدوارم حالت خوب باشه.این دوروزه حسابی اذیت باید شده باشی.اخه سرماخورده ام.البته گلو درد و .....اینها نیست.فقط بدن درد و استخون درده و پهلو درد.نمیدونی مادر این دوروز چقدر اذیت شدم.نه میتونستم بنشینم نه بلند شم.حتی برای نماز خوندن هم نمیتونستم روی پا بنشینم.وپام رو دراز کردم نماز خوندم.شب ها از درد و کلافگی خوابم نمیبرد و روی مبل نشته بودم.حتی سرفه و خنده هم گوشتای دلم رو درد میاورد مادر.گاهی وقتها هم رگ کمر میگیره و دیگه نمیتونم راه برم.تا چند ساعت باید عذاب بکشم و خدا خدا کنم تا کمرم خوب شه و بتونم راحت راه برم،روز جمعه که درد کمرم به حدی رسیده بود که چهاردست و پا تو خونه راه میرفتم. مامانا پریروز اومد پیشمون بهمون کلی رسیدو کار هارم انجام داد و رفت.
تمام این اوضاع و احوال و سختی ها برام علی رغم اینکه اذیتم میکنه و کلافه ، شیرین هم هست،تمام این شیرینی همش بخاطر دیدار روی ماه توست مامانی.اینه که منو اروم میکنه و تحملم و صبرم و در برابر درد کشین ها زیاد میکنه.کی هستی پسرم، که اینطور دل مامان و بردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا دیروز که رفتم پیش دکترم هم برای چکاپ وضعیت شما هم برای همین بدن درد شدیدی که امونم بریده
خداروشکر حال شما که خوب بود صدای قلبت از سمت چپ دلم شنیده میشد.الهی قربونت برم ، چقدر صدای ضربان قلبت دلنیشین و قشنگه مادر.
بعدش به خانم دکتر ماجرای درد کمر و بدن استخوان هام رو گفتم ایشون هم گفت بدن سرما خورده و برام امپول نوشت که الهی خیر ببینه ،امپوله خیلی موثر بود از دیروز تا بحال خیلی حالم بهتره شده میشه گفت بدن دردم کم شده وو دیگه پهلو درد و دل درد هم ندارم و معلومه حال شما هم خوبه و دایم در حال ورجه وورجه و تکون خوردنی.
منم که عاشق این تکوناتم و دلم میخواد همش در حال لگد زدن و تکون خوردن باشی پسرم.
همش به این فکر میکنم که تا یک ماه دیگه میای بغلم مامانی ، و این منو خوشحال میکنه و از طرف دیگه هم برای اینکه دیگه تو شکمم نیستی و از لگد و .....خبری نیست دلم تنگ میشه.
دوستدارم پسرم و برای دیدنت لحظه شماری میکنم