انچه گذشت تا شنیدن قشنگترین اوایت
عشق مامان ببخشید ک با تاخیر مینویسم .این چندروزه خیلی سرم شلوغ بود و اصلا وقت نکردم بیام و برات یادداشت بزارم. سه شنبه شب اومدم برات کلی هم یادداشت گذاشتم اما هر دو بارش پاک شد منم ک بیقرار فردا بودم دیگه نتونستم بنویسم . از چهارشنبه بگم برا ابنباتم ازصبح ک بلند شدم خودم با کارای خونه سر گرم کردم تا اینکه ساعت نزدیک به ٥ شد مامانا و دایی ماهان اومدن خونمون و من رفتم سونو تقریبا ی ٢٠دقیقه ای معطل شدم تا رفتم تو .تنها بودم اخه بابایی کار داشت و نمیتونست بیاد . چون کههههههههههههههههههههههههههههه................................: (ما صبح رفتیم سونو ک خانم منشی گفت ٥...