اقا مهدیار مامان اقا مهدیار مامان ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

کوچولوی مامان دوست دارم

انچه گذشت تا شنیدن قشنگترین اوایت

1392/9/3 19:12
نویسنده : مامان مرجان
162 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان

ببخشید ک با تاخیر مینویسم .این چندروزه خیلی سرم شلوغ بود و اصلا وقت نکردم  بیام و برات یادداشت

 بزارم.

سه شنبه شب اومدم  برات کلی هم یادداشت گذاشتم اما هر دو بارش پاک شد منم ک بیقرار فردا بودم

دیگه نتونستم بنویسم .

از چهارشنبه بگم برا ابنباتم

ازصبح ک بلند شدم خودم با کارای خونه  سر گرم کردمniniweblog.com تا اینکه ساعت نزدیک به ٥

شد مامانا و دایی ماهان اومدن خونمون و  من رفتم سونوniniweblog.com تقریبا ی ٢٠دقیقه ای معطل شدم تا

رفتم تو .تنها بودم  اخه بابایی کار داشت و نمیتونست بیاد .

 

چون کههههههههههههههههههههههههههههه................................:

(ما صبح رفتیم سونو ک خانم منشی گفت ٥بعداز ظهر دکتر میاد البته باباییniniweblog.com چند جا دیگه

 

هم سر زداما اوناهم همین و گفتن این شد ک افتاد به بعدازطهر بابا یی بخاطر ما چندتا از کارای صبحشو کنسل کرده بود niniweblog.comو دیگه کارای بعدازظهرشونمیتونست کنسل کنه برا همین بودک تنهایی رفتم)

 

خلاصه بگم ک داخل اتاق اقای دکتر شدم niniweblog.comو روی تخت دراز کشیدم  و گوشی گذاشت رو دل

مامانی نمیدونی چقدر استرس داشتم و نگران بودم  هرچی هم ک نگاه میکردم به تلویزیون سونو هیچی

نمیدیدم ک یدفعه اقای دکتر بهم گفت نفس نکش تا صدای قلب نی نی مو بشنوم منم انقد ذوق زده

شده بودم ک اشتباها تند تند نفس میکشیدم  تا بالاخره ارامشم و بدست اوردم و نفسمو گرفتم و بهترین

 اوای زندگیم و شنیدم .

واااااااااااااااااای ک چقد لذتبخش ودوستداشتنی بود اون لحظه و هزار بار ارزو کردم ای کاش

مهدی جانم هم بود و  قشنگترین صدا و اوای عشق زندگیمونو میشنید.

اما خب عیب نداره تازه اولشه انقدر خانم دکتر مامانی و بفرسته سونو ک فقط خدا میدونه و بس.

توراه خونه بودم ک بابایی زنگ زد ( الهی بگردم انقدر بیقرار بود ک تمام اون لحظاتی ک من تو سونو

گرافی بودم نماز و دعا میخونده اونم برا کی برا نی نی نازنازیشو شایدم من.)هرکاری کرد هیچی بهش نگفتم .حدود ١٠دقیقه بعد از من رسید خونه با شیرینی niniweblog.com.دیگه دلم طاقت نیاورد اذیتش کنم و اولین عکس نازتو نشونش دادمniniweblog.com نمیدونی چ ذوقی کرده بود و چه کار میکرد تا مامانی شروع کرد به

نماز خوندن من و گرفت و شروع کرد به بوس کردن هرچند ک بیشترین ذوقشو زمانی کرده بود ک جواب

ازمایش مثبت و نشونش دادم .niniweblog.com

هزاران بار خدارو شکر کرد ک داره بابا میشه

اولین سونو گرافی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)