احساس مامان
مهدیارمادر ، پسر مقدس و مهربانم
گفته بودم این روزها به یمن حضورت پیامبر خدای مهربانم شده ام و مغرور و مفتخر معجزه اش را در بطنم
می پرورانم ،
به یمن قدوم کوچک و مبارکت روزی پا و زلال و حلال از سوی خدای مهربان قسمت سفره کوچکمان شد
و به یمن حضورت کلبه سبز و کوچکمان اندکی بزرگ تر ، پر نورتر و قطعا با برکت تر شد،
اری نازنین اندکی دورتر هنگامی که هنوز پا به عرصه این دنیا نگذاشته ای کوچی کوچک از کوچه ای در
همین نزدیکی به کوچه ای اندکی دورتر خواهیم داشت و .......
کلبه سبز مهربانمان را در کنار هم گرم خواهیم نمود، من و دردانه مادر و پناهمان بابامهدی مهربان
پسر قشنگم
دلم برات خیلی تنگ شده خدا کنه روزا زود بگذرن تو بیای پیش مامان بیتابتم.
الهی قربونت بره مادر که انقدر اقایی.مامانی رو اذیت نمیکنی.
بهت افتخار میکنم پسرکم
دوستدارم عشق مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی