اقا مهدیار مامان اقا مهدیار مامان ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

کوچولوی مامان دوست دارم

اخرین سونو گرافی

پسر نازنین مامان دیروز در تاریخ 18ام خرداد سال1393اخرین سونو گرافی رو هم انجام دادم اما متاسفانه نشد که روی ماهت رو ببینم .اخه دیگه شما بزرگ شدی هزار ماشاالله و جات تو دل مامان تنگ شده خودت و جمع و جور کردی ،الهی دورت بگردم مادر
19 خرداد 1393

کاسه صبر مامان لبریز شده

پسرک نازم این روزهای اخر واقعا خسته کننده شده اما همراه با شوق دیدار و انتظار. همین شوق انتظاره که برام تحمل سختیاشو  اسون میکنه.ولی نمیدونی هر روزش برام به اندازه 10روزه. دیگه یجورایی شمارش معکوس داره شروع میشه و من هر لحظه باید منتظر باشم که ببینم کی خدا جون به شما اجازه دنیا اومدن میده. پسرم هنوز نتونستم نوع زایمانم رو انتخاب کنم.و این موضوع خیلی داره اذیتم میکنه واقعا گیر کردم .ازت میخوام برا مامانی دعا کنی که بتونم بهترین نوع زایمان رو انتخاب کنم . و بدون هیچ مشکلی و براحتی شما رو بدنیا بیارم گلم. از خدابخواه که بسلامتی  بیای از دل مامان بیرون. و هیچ کدوممون اذیت نشیم. کلافگی و خستگیم تو این روزای پایانی اجازه ب...
11 خرداد 1393

چند جمله کوتاه

    مهدیار  مادر ، ماههای آخر سخت میگذرن چون لمست می کنم و بی صبرانه منتظر لحظه ای هستم که گرمای وجودت رو به دستان من هدیه بدی  ؛ و این بزرگترین پاداش برای نه ماه انتظار منه... دوست دارم همه وجودم ...
9 خرداد 1393

خاطرات جنین.........

تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کرم و فعلا برای مسکن رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!!   اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! ...
4 خرداد 1393

مریض شدن مامان

  عزیز دل مامان امیدوارم حالت خوب باشه.این دوروزه حسابی اذیت باید شده باشی.اخه سرماخورده ام.البته گلو درد و .....اینها نیست.فقط بدن درد و استخون درده و پهلو درد.نمیدونی مادر این دوروز چقدر اذیت شدم.نه میتونستم بنشینم نه بلند شم.حتی برای نماز خوندن هم نمیتونستم روی پا بنشینم.وپام رو دراز کردم نماز خوندم.شب ها از درد و کلافگی خوابم نمیبرد و روی مبل نشته بودم.حتی سرفه و خنده هم گوشتای دلم رو درد میاورد مادر.گاهی وقتها هم رگ کمر میگیره و دیگه نمیتونم راه برم.تا چند ساعت باید عذاب بکشم و خدا خدا کنم تا کمرم خوب شه و بتونم راحت راه برم،روز جمعه که درد کمرم به حدی رسیده بود که چهاردست و پا تو خونه راه میرفتم. مامانا پریروز اومد پیشمون به...
31 ارديبهشت 1393

8 ماه (34هفته و2روز)گذشت

امروز شاهزاده زیبای من وارد ماه نهم شده از لحظه بوجود آمدنت 8 ماه گذشت تا تو را در آغوش خود بگیرم ، 9 ماه بارداری را به امید روزی می گذرونم که بتونم تو رو به آغوش بگیرم ، ببویمت ، ببوسمت و به چشمان زیبایت خیره شوم. با دیدن  مادری که نوزاد خود را به بغل گرفته بود من نیز سوار بر اسب آرزوهایم در رویاهای زیبایم تو را تصور می کردم که چگونه برای یک لحظه در آغوش مادر بودن بی تابی می کنی و من چه صبورانه و با عشق برای هر نگاه تو ترانه لالایی می خواندم ...   پایان 8 ماهگیت در بطنم و اغاز ورودت به 9 ماهگی مبارک شاهزاده کوچولوی من تا دیدارمون فقط 5هفته دیگه باقی مونده ،شای...
26 ارديبهشت 1393

چند نکته برای زندگی مرد کوچک خودم

مهدیارم ، مرد کوچک مادر از صمیم قلب عشق بورز.  ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است . در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن. وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:  “برای چه می خواهید بدانید؟” هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن. وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپ و ش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست می اوری. هرگز پیش از سخ...
24 ارديبهشت 1393