ی یادداشت مهم از بابا
پسر که باشی.......
پسراست دیگر....
بلندپرواز و رویایی....
گاهی از سنگ سخت تر، گاهی از گل نازک تر....
به دست می آورد و از دست میدهد...
می خندد بلند و اشک می ریزد بی صدا....
اسمش را خدا نیاز گذاشته است....
پس مهدیار بابا
باید آدمی کنی...
و حوایت را به هوس نفروشی...
باید شکست بخوری تا عبرت بگیری...
مسولیت داری...
باید روزی مرد بشوی...
و چقدر سخت که مرد، مردانگی به دنبال دارد...
گاهی در بچگی مرد می شوی...
به تنهایی... درکوچه پس کوچه های بدبختی....
گاهی در جوانی...
کنار پیرمرد سیگار فروشی که می تواند غم را از چشم بخواند...
و گاهی هم در بزرگسالی...
وقتی خوشبختی را از دست بدهی...
وقتی غم ببینی...
پسر که باشی باید شانه هایت سکانس های فراوان ببیند...
باید روی دوشت خیلی چیز هارا حمل کنی...
گاهی یک سر و موهای مشکی...
و گاهی یک گونی با گچ های سفید...
روزی گریه هم میکنی...
ولی اشکت از روی ضعف نیست...
از روی مدت طولانیست که قوی بوده ای....
" و این را بدان همیشه جایگاهت در قلب من است "
" و برای داشتنت به خودمیبالم پسر گلم "