رفتن به ازمایشگاه
صبح بخیرفسقلی مامان
من و بابایی صبح امروز ساعت حدود ٨:٣٠ رفتیم ازمایشگاه لرزاده ،مامانی ازمایش خون دادم .
جوابش امروز ساعت ٥ حاضر میشه .قرار شد خودم برم بگیرم .
ی جورایی خیالم راحته ک جواب همونیکه میخوام .
اما از طرف دیگه میترسم همه اینا ی توهم بوده باشه . میخوام امیدواری به خودم ندم ک بعدا اگر.......
اما نمیتونم همش دلایلی تو ذهنم میاد ک حضورت رو بیش از پیش باور میکنم.
امروز میخوام حسابی خودمو تا بعداز ظهر مشغول کنم تا ساعتا برام سخت نگذره.
«خدا کنه امروزخوب تموم شه , نه زود»
چ حس شیرینی میتونه باشه وقتی بفهمی داری مادر میشی.
خدا جون یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی